تنهای دلشکسته
نوشته شده در تاريخ شنبه 22 مهر 1391برچسب:, توسط لیلا |

پیر مردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمیتونسته بشنوه

بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب میشه

دو سه هفته میگذره و میره پیش دکتر ش که بگه گوشش حالا میشنوه دکتر خیلی خوشحال میشه و میگه خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست اوردید

پیر مرد میگه نه هنوز بهشون چیزی نگفتم!

هر شب میشینم و به حرفاشون گوش میکنم

فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که

توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کردم

خدایا ببخشید تو کارت دخالت میکنم

ولی بهتر نبود به جای اینکه پشه ویز ویز کنه بیصدا میومد کارشو میکرد میرفت

بعد مثلا سوسک ویز ویز میکرد که وقتی اومد بفهمیم کجاس بکشیمش؟

شرمنده هااااااااااا !

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.